عاشقانه مامان و باباعاشقانه مامان و بابا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره
بابای دوقلوهابابای دوقلوها، تا این لحظه: 38 سال و 4 روز سن داره
مامان دوقلوهامامان دوقلوها، تا این لحظه: 33 سال و 5 روز سن داره

مامان و بابای دوقلوها

خدایا شکرت

سلام خشگل مامان و بابا خوبی عزیزدلم؟ ببخش که دیر به دیر بهت سر میزنم...خوذت که بهتر از حال مامان خبر داری..حس و حالی ندارم بابا که نیست ، نفس کشیدن هم سخت میشه دلم برای هر دوتون تنگ شده... برای بابایی یکم خیلی بیشتر خیلی دیگه تا دیدارمون باقیست...سه هفته دیگر... عزیزدلم خیلی دلم می خواد که اومده باشی تا خبر اومدنتو خودم به بابایی بدهم وقتی کنار خانه خداست ولی حسی به اومدنت ندارم ... یعنی بیشتر منتظر پری خانمم آخه هیچ تلاش خاصی برای اومدنت نکردیم و روزهای دعوتت ، بابا راهی سفر شد...پس بی خود دلمو خوش نمی کنم دعامون کن کوچولوی ناز نازیم دلم بدجور دلتنگی می کنه برای سلامتی بابا هر شب دعا کن... این عکس ها رو ه...
28 شهريور 1393

حال این روزا

سلام عشق مامان از کجا برات بگم گلکم اول میگم تولد امام رضا به یه روز تاخیر مبارک به قمری یک سالگی وبلاگت شده مامان جونی ... به عشق علی ابن موسی الرضا (ع) اولین نوشته ام روز تولدش بود... خب بعدش از اینجا برات میگم که بابایی الحمدالله به سلامت رسیدن مدینه و ما هر روز با اسکایپ ،تصویری همدیگرو می بینیم و بابا جونی منو همه جا می بره ... صبح هم میدونم که سه تایی رفته بودیم بقیع تو توی آسمونا و منم توی شهر خودمون و بابایی بقیع این عکس هم بابایی بعدش برام فرستاد... عاشقتم همسر وفادار و مهربونم خیلی حس خوبی بود ... وصف نشدنی بهت گفتم اگه بیای تو هم عاشق بابایی میشی ...  کاش با تو هم می تونستیم ارتباط برقرار کنیم ...
17 شهريور 1393

حرف دلم...

حرف دل این روزای مامان مریم... خدایا زمان را نِگــَــه دار!!! ديگرچنين فرصتي براي ديدنش پيش نمي آيد.... ميخواهم نگاهش رادرقلبم پس اندازکنم......! واقعا یک ماه دوری برای ما که فقط یک شب از هم دور بودیم سخته ولی از خدای مهربون فقط و فقط سلامتی همسرمو خواستارم و خوشبختی همیشگی... در زندگی بهم ثابت شده سختیا میگذرن ولی به شرطی برات آسون خواهد بود که با تمام قوانینش کنار بیای شاید خداوند لازمه زندگیمون دیده که یک ماه دوری رو با نزدیک کردن قلب هامون برامون رقم بزنه که تا قبل از سه نفره شدنمون ،پایه ی عشقمونو محکم کنه...بودنش رو در زندگیمون لمس میکنم فقط انشااالله لایق باشیم سخته ولی ممکنه ... با دل تنگی ها هم میشه ساخت چون امید...
12 شهريور 1393

بدون عنوان

سلام گل مامان خیلی وقته نبودم ... هم دلم گرفته و هم اینکه اینترنت نداشتم مامانی قربونت بشم چرا دلمو شکوندی؟خیلی امید داشتم به آمدنت ولی... بابایی شنبه15شهریور عازمه... انگاری با بابایی دست به یکی کردین منو ... پر از بغضم هیچ کس نمی تونه درکم کنه... وقتی نیومدی قدر یه دنیا خسته شدم... زود کم آورم آره مامان؟؟ ولی خب گفتم اگه تو باشی ، دلمو با تو مجبورم آروم کنم تا بابایی برگرده... خیلی سخته ،خیلی سخت هر چی می خوام به خودم تلقین کنم و مشکلاتمو کوچیک نگاهش کنم نمیشه شدم مثل این بچه های یک ساله که وقتی از مامان و باباش می خوان دورش کنن اول بغض می کنه و بعدش... بابامصطفی همه منبع آرامش منه... دستاش گرمی بخشمه ... ...
7 شهريور 1393
1